loading...

آئین مستان

متن مداحی شهادت امام حسین,مداحی شهادت امام حسین,متن مداحی امام حسین,مداحی امام حسین,متن روضه شب عاشورا,روضه شب عاشورا,شب عاشورا,عاشورا,متن مداحی شب عاشورا,مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3747 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 365 زمان : نظرات (0)

بی قراری و بی قرارتم به خدا

تا نفس دارم من کنارتم به خدا

میرم هیچ کسی فردا واسه تو نمونه

روی من حساب کن که یادتم به خدا

فردا به جای همه شمشیر میگیرم

کافیه لب تر کنی واست میمیرم

نمردم که تنها شی

نبینم غریب باشی

بیا زیر دستاتو

خودم بگیرم پاشی

حسین جانم..........

زانوی غریبی بقل گرفتی چرا

گریه میکنی بی هوا میریزه دلم

زینبت نمیزاره اینجا تنها بشی

خواهرت نمرده هنوز عزیز دلم

امشب شب آخره دورت بگردم

آغوش  وا  کن که من گریه نکردم

نبینم چشم لشگر

به پیراهنت باشه

نبینم که یک خنجر

توی گردنت  باشه

حسین جانم..........

من بمیرم اقا که بی هوا زدنت

بانیزه با شمشیر و با عصا زدنت

افتادی رو خاک و نفس نفس میزدی

خندیدن یه لشگر به دست و پا زدنت

ای شاه شیب الخضیب ای شاه بی سر

ای پادشاه غریب ای پاره پیکر

رو نیزه ست سرت ای وای

کو انگشترت ای وای

با شمر و سنان میره

کجا خواهرت ای وای

حسین جانم..........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1449 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای غبارِ حرمت تاجِ سر نوکرها

نوکری ات شده تنها هنرِ نوکرها

در قیامت تو به فکرِ من و امثال منی

میشوی سنگِ صبور و سپر نوکرها

عده ای را طلبیدی به زیارت اما

نشده قسمتشان بیشترِ نوکرها

کشته ی اشک چه داریم برایت بدهیم

ای به قربانِ تنت چشم ترِ نوکرها

کاش مانند شهیدان خودت آخرِ عمر

بگذاری سر زانوت سر نوکرها

اربعین پای پیاده به حرم می آییم

میشود پخش در عالم خبر نوکرها

امشب نگاه کن به دو چشمم زیادتر

چون پرسه میزند به دلم غم زیادتر

امشب نگاه کن‌ به دو چشمم زیادتر

چون‌ پرسه میزند به دلم غم زیادتر

دستی بکش به رویِ سرم سایه ی سرم

زینب فدات گریه نکن در برابرم

پروانه ام ولی تو مرا شمع میکنی

از رویِ خاک خار چرا جمع میکنی؟

آن غلام میگه نیمه های شب از خیمه ها فاصله گرفت ابی عبدالله ولی هی میشینه بر میخیزه .. خم میشه بر میخیزه .. به مقدار که دنبالش اومد صدا زد تو کیستی ؟! گفت آقا من فلانی ام . برا چی دنبالِ من اومدی ؟! عرض کردم آقا نگران بودم یه وقت دشمن از پشت به شما حمله نکنه .. آقاجان چی کار میکنی منم کمک کنم . فرمود دارم دونه دونه خارهایِ اطرافِ خیمه ها رو جمع میکنم .. آی هلال فردا شب این بچه های من در به درِ این بیابونا میشن ..

پیچیده به کل بیابان

آوای مناجاتُ قرآن

سرِ سجاده ، شده آماده

امام شهیدان ..

کعبه رخِ حسین است امشب

ذکرِ حسین گرفته هر لب

دستِ حسین به دستِ زینب

واویلا .. واویلا ..

محزونُ دل آشفته خواهر

میگوید برادر برادر

به لب ها جان است

شبِ هجران است

شدم زار و مضطر

یاسمُ از غمت پژمردم

غصه ی تو فراوان خوردم

قبلِ تو کاش که من میمردم ..

واویلا .. واویلا ..

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 303 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ...

عصرِ فردا ز اهل بیت رسول

زَهرِچشمی شدید می گیرند

این ناله هاتون رو آزاد کنید،به یک چشم بهم زدن شب عاشورا رسید،زن و مرد ناله بزنن،شیون کنند،آه بکشید آی نوکرا...

وقتِ تاراجِ خیمه های حرم

چند کودک ز ترس می میرند

دور کن از زنان و دخترها

هر چه خلخال در حرم داریم

خواهرم داخلِ وسایلِ خود

روسری اضافه هم داریم؟

عصر فردا بدون شک اینجا

میزند گرد و باد و خاکستر

با صبوری به معجرت حتماً

گره ی محکمی بزن خواهر

شبِ آخر ، بگذارید ، پر من باز شود

بیش تر روی تو، چشم تر من باز شود

حرف حجران مزن اینقدر ، مراعاتم کن

دست بردار ، دل مضطر من باز شود

جانِ زینب، برو از کرب و بلا ، زود برو

مگذاری گره ی معجر من باز شود

آه راضی نشو، بنشینم و گیسو بکشم

آه راضی نشو ، مویِ سر من باز شود

پایِ دشمن به روی پیکرِ تو باز شود

روی دشمن به رویِ معجر من باز شود

جانِ من ، حِرز بیانداز مگذار

 جایِ این بوسه ی پیغمبرِ من باز شود

جانِ زینب ، برو  مگذار ، غروبِ فردا

سمتِ گودال ، رَهِ مادرِ من باز شود

حیف از این زیر گلو  نیست خرابش بکنند

پس اجازه بده تا حنجر من باز شود

لااقل قول بده ،زود خودت جان بدهی

بلکه راهِ نفسِ آخرِ من باز شود

بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد

همینکه پیکرت افتاد، خواهرت افتاد

تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی

هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد

همین که از طرف جمعیت دو تا چکمه

رسید اولِ گودال، مادرت افتاد

تورا به خاطر دِرهَم ،چه دَرهَمَت کردند

چنان که شرحِ تَنِ تو به آخرت افتاد

ولی به جانِ خودت خواهرت مقصر نیست

در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد

خبر رسید که انگشترِ تو را بردند

میان راه، النگویِ دخترت افتاد

کنار خیمه رسیده است لشکر کوفه

و خواهرِ تو به یادِ برادرت افتاد

ای دستات رو بیار بالا،این دست ها فقط نگاهِ ابی عبدالله رو میخواد،اُفتاده بود تویِ گودال،ولی برا همه دعا می کرد...امشب خیلی ها گرفتارن،خیلی ها التماس دعا گفتن،این دستات رو بیار بالا یه جوری صدا بزن،صدات برسه امشب حرمِ حسین،بلند صدا بزن: حسین

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1249 زمان : نظرات (0)

هر قدر محتاج اینجا با خجالت میرسد

پا به پایِ این خجالت ها به عزت میرسد

کاسه ها و کوزه ها را بشکن اصلا بر سرم

دل همین که خرد شد بارانِ رحمت میرسد

گریه ام را دوست داری ، گریه بهتر می کنم

اشک کاری میکند آدم به جنت میرسد

جای دعوا کردنم قدری در آغوشم بگیر

میرسد بنده به هر جا از محبت میرسد

دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است

خدا میدونه چقدر بی بی برا ما دعا کرده ما به امشب برسیم .. بگیم حسین .. راستی بی بی جان الان خودت کجایی ؟.. حتماً حتما کربلایی ... نمیدونم ؛ اما میایی یه سری به ما بزن .. ما شنیدیم هر جایی روضۀ حسین باشه اول گریه کنش مادرش فاطمه ست .. ماردش هی به سینه اش میزنه .. بُنَیّ قَتَلوکَ وَ مِن الماء منعوکَ ...

دستِ من در رشتۀ چادر نماز مادر است

فاطمه راضی که باشد برگ دعوت میرسد

هر زمان از چشمت افتادم حسین آمد کمک

بس که این اربابِ ما خیرش به رعیت میرسد

بیا خواهرم که شب آخر اومد

روزایِ با هم بودنِ ما سر اومد

من آماده میشم برایِ شهادت

پس آماده باش تو برایِ اسارت

سرم رو میبرن ، حرم رو میدزدن

و گهواره اصغرم رو میدزدن ..

هم انگشت و انگشترم رو میدزدن

هم این پیرهن مادرم رو میدزدن

منو و تیغ و نیزه ، تو و دست و سیلی

من و جسم خونین ، تو و رویِ نیلی

خدا خواسته من رو توی خون ببینه

تو رو تو خرابه تو زندون ببینه ..

تنم میخوره زخم ، هزارتا هزارتا

جای بوسه واسه ات نمیزارن اینا

میتونی ببوسی ، رگِ حنجرم رو

میتونی ببینی رو نیزه سرم رو

فردا ، تنها میشی تو صحرا

خواهر ، یاد بده به یتیما

سیلی خوردن بگن یا زهرا ..

منم زینبی که ، غریبی تو دیدم

تویِ نصفِ روز از زمون بریدم

تو میدونی داداش که من چی کشیدم

یه جوری به دور حرم میدویدم ..

تموم امیدم ، یهو نا امید شد

که بادِ مخالف وزید و شدید شد

تو گرد و غبارا ، تنت ناپدید شد

موهامُ میبینی یه روزه سفید شد ..

که دیدم به دورت عدو حلقه بسته

یکیشون با چکمه رو سینه ات نشسته

حسین ... حسین ...

دوست دارم امشبم یه اسم از مادرم ببرم ، تو شعرم اشاره کردم ، با یک نیزه شکسته آروم آروم خودشُ بلند کرد .. با همون صدایِ بی رمقش داد زد : آی شمر کجا داری میری؟‌ .. اول بیا کار حسینُ تموم کن .. بعد به خیمه هاش حمله ببر .. تو رو خدا جلوی یه مرد هیچ وقت ناموسشُ نزنید .. آخه تو مدینه یه بار جلو چشمایِ بابام ...

در وسط کوچه تو را میزدن

کاش به جای تو مرا میزدن

هر جا نشستی دستتُ بیار بالا ناله بزن ای حسین ...

نوکرا ، میدونستین ارباب ما به همه مون سلام رسونده. مثل فردایی همچین که اومد تو خیمۀ پسرش امام سجاد ، آقا سوال کرد باباجان این عمی العباس؟.. زینبم نشسته چه جوابی میخاد حسین بده .. یهو دید ابی عبدالله شروع کرد گریه کردن فقط یه جواب داد ، پسرم غیرِ من و تو الان هیچ مردی تو خیمه ها نیست .. تا این حرفُ زد امام سجاد شروع کرد گریه کنه .. صدا زد عمه جان میتونی کمک من کنی از جا بلند شم؟ (امشب آروم آروم میخونم هم رو قلب امام زمان فشارِ هم شماها ، میخام یهو خیلی آروم آروم بریم امشب جلو) زیر بغلاشُ گرفت از جا بلند شد شمشیر و برداشت . میخای چه کنی؟ بابا جان من هنوز دارم نفس میکشم .. نمیتونم ببینم امامم تنها بینِ این نامردا گیر افتاده ..

آقا دستشُ گرفت ،بشین عزیز دلم .. از حالا به بعد این زن و بچه ها رو به تو میسپارم .. تو مردِ این کاروانی .. حواست به این زن و بچه ها باشه .. فرمود (میدونید چی فرموده؟) پسرم سلام منو به همه شیعیان و گریه کنام برسون بگو بابامُ خیلی غریبونه کشتنش ...

غریب گیر آوردنت

با لب تشنه کشتنت

جای پایِ حضرت صدیقه را بوسیده است

خوش به حال هر که لبهایش به تربت می رسد

کاش بودم زیرِ سقف آسمانِ کربلا

رحمت اربابِ ما آنجا به غائت می رسد

گرچه انگشتش بریده دست گیر عالم است

امشب از زبانِ امام زمان روضه بخونم از زبانِ امام زمان روضه شنیدن داره .. همچین که تکیه به دیوار کعبه داده صدا میزنه : ألا یا أهل العالم انا بقیة الله ..  ألا یا أهل العالم أنا الصمصامُ المُنتَقِم اما یه حرفی میزنه همۀ عالم گریه میکنن .. صدا میزنه ألا یا أهل العالم أِنَ جَدی الحُسین .. (میخای با امام زمان هم ناله بشی) قتلوه عَطشان طَرحوهُ عُریانا سَحقوه عُدوانا ..  آخ لباسم تنش نذاشتن .. (شب آروم گریه کردن نیست) شب بلند بلند گریه کردنه .. شب هم ناله با جن و انس و ملک شدنه .. شب هم ناله با مادر شدنه .. (چی میخای بگی؟ این همه مقدمه یه بیت :)

گرچه انگشتش بریده دستگیرِ عالم است

منجی ما از ته گودالِ غربت میرسد

داد میزد که نرو فریاد میزد که نزن

خواهرش تا دید شمرِ بی مروت میرسد

یک لباسِ کهنه دارد در نیاور از تنش

لعنتی از خیمۀ زن ها غنیمت میرسد

چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده

بعدی اش میکُشه همه رو .. ببخشید امام زمان

چادرِ من را بگیر عمامه اش را پس بده

برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده

اگر اشکم نداری فرمود به اندازۀ آه برا حسین صوابِ تسبیح داره امشب هی بگو آه حسین ..

چادر من را بگیر عمامه اش را پس بده

برده ای عمامه اش را چادرم را پس بده

امان از بادها سوزان وزیدن

امان از تیغ ها بُران رسیدن

الا یا اهل العالم جد من را

به روی خاک ها عریان کشیدن

الا یا اهل العالم اهلِ کوفه

سرش را با لبِ تشنه بریدن

سواره ده نفر از ره رسیدن

یه عباراتی تو مقاتل اومده آدم جرات نمیکنه همیشه بگه ، برا شبِ عاشوراست بگم ببخشید. میگه رفتن ده تا اسبِ قوی هیکل پیدا کردن .. تازه افتخارم میکردن ، میگفتن ما بودیم سینۀ حسینُ یهو همه دیدن اسب سوارا دارن میرسن .. عمه دیگه اینها میخان چکار کنن؟.. اینا که سر بابامُ بردن .. دیگه از بابام چیزی نمونده

سواره ده نفر از ره رسیدن

به روی آن تن بی جان دویدن

جسارت بر تن او کردن اما

فقط از راس او قرآن شنیدن

من روضه خوانِ غربت آقای عالمم

بی تابِ سر بریدۀ ماه محرمم

با گریه هر غروب من از حال میروم

با هر فرازِ ناحیه گودال میروم

صبح و غروب ندبه کنان گریه می کنم

این روضه را به مادرمان هدیه می کنم:

بر نیزه تکیه داد زجایش بلند شد

فرمود زنده ام به کجا حمله می کنید

نامردها به خیمه چرا حمله می کنید؟

کار مرا تمام نکرده کجا سنان

اینجا کنار لشکری از گرگ ها بمان

با یالِ غرق خون شده برگشت ذوالجناح

با زین واژگون شده برگشت ذوالجناح

اینجا به بعد ضربه زدن ها شروع شد

اینجا به بعد شیونِ زنها شروع شد

زنده شده به چشم ترم وای وای وای

بیرون زدند اهل حرم وای وای وای

دنبالِ ذوالجناح هراسان و بی پناه

با عمه آمدند به گودالِ قتلگاه

جد مرا محاصره کردند یک سپاه

دیدم چگونه عمۀ ما می کند نگاه

هر کس رسید نیزۀ خود را شکست و رفت

یک استخوان زِ سینۀ آقا شکست و رفت

یک عده بر تمامِ بدن سنگ میزدن

یک عده بر لباس تنش چنگ میزدن

در آن میانِ حرمت آیینه ها شکست

وقتی که شمر آمد و بر سینه اش نشست

والشمر جالسٌ نفسِ مادرش گرفت

سر را برید و جلویِ خواهرش گرفت

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2202 زمان : نظرات (0)

سَلامٌ عَلى قَلبِ زَینَبَ الصَّبور وَ لِسانَها الشَّكور"

جمع صفات پنج تن یکجاست زینب

 تنها اسمی که یه ذره میتونه آرومت کنه همینِ، گرچه امشب، شب طوفان و هیجان و ناله و ضجه است. اما یه ذره باید آروم شی بعد دوباره گُر بگیری، دوباره فریاد بزنی. حالمون امشب حال عمه ی ساداته. امشب بی بی زینب هم گُر می گرفت،داد میزد،ابا عبدالله آرومش می کرد،دو ساعت آروم بود دوباره گریه می کرد...

جمع صفات پنج تن یکجاست زینب

اثبات ذات مادرش زهراست زینب

نور حقیقت در شب ظلمت فقط اوست

"اِنا هَدیناهُ السَبیلِ" ماست زینب

اورا صداکردم" وَ ما ادراک" گفتند

از بس مقام و رتبه اش بالاست زینب

کیه این خانم؟

زنجیره ی وصل امامت بر امامت

در امتدادِ روز عاشوراست زینب

دارد گره وا میکند از کار عالم

وقت نماز شب اگر تنهاست زینب

اصلاً امشب شبِ ساکت بودن نیست، فردا شب مثل این ساعت همه چی تمومِ. سادات ببخشن، فردا شب مثل امشب،ابی عبدالله لباسشم بُردن، عمامه شو بُردن، کفشاشو بردن، چی بگم دیگه؟ انگشترشو بردن....

وقتی حسین انا الیه راجعون گفت

مرگ خودش را از خدا مى خواست زینب

از کنار خیمه رد شد دید داداشش داره نجوا می کنه. " یَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِیلٍ"  دید صدا، صدای همیشگی نیست. لحن، لحن همیشگی نیست. این ناله ها ناله های همیشگی نیست. فهمید شب آخره. دید داداشش زیر لب داره از مرگ حرف می زنه. رفت تنهایی تو خیمه. مقتل میگه نشست هی زد تو صورت خودش. هنوز هیچ خبری نشده، عاشورا نیومده، آنقدر خودشو زد بیهوش شد. الله اکبر. چندین بار ابا عبدالله اومد خواهر رو به هوش آورد. صدا زد: خواهر دیگه از فردا قافله سالار تویی...

محکم گره زد معجر خود را از امشب

یعنی علمدار حرم فرداست زینب

من میخوام آروم امشب برات روضه بخونم اما شبِ عاشورا، شبِ آرامش نیست،شبِ اشکِ. سعی کنید امشب اشک داشته باشید. ضجه و ناله همش سر جاش، اما امشب چشم پر اشک بخواهید... امشب شب قدره، شب احیاست. امشب رو ابی عبدالله وقت گرفت بیشتر گریه کنه. امشبُ ابی عبدالله تا صبح تو خیمه ها سجده کرد و دعا کرد.

عاشقا چشم به هم زدیم شب دهم بازم رسید

مضطرب فردائیم و غصه به دل شرر کشید

سهم همه اشک و غمِ، سهم همه تاب و تبِ

هر نوکری خون به دل و هر عاشقی جون به لبِ

چرا؟...

این آخرین شبیِ که حسین کنار زینبِ

امشب چشا بارونی و تموم دلها مُضطَرِّ

مصیبتا منتظرِ این خواهر و برادرِ

عمه سادات امشبُ سایه روی سر داره

نمی تونه که از حسین دمی نگاشو برداره

صدا زد: داداش! جایی نرو بشین تو خیمه تا من تا صبح تورو نگاه کنم. "وای یاد مدینه افتادم" یه روزی امیرالمومنین صدا زد پیغمبر رو، یا رسول الله! زهرا نگرانه. پیغمبر وارد خانه شد. دخترم نبینم نگرانی، بی بی فرمود: یا رسول الله !یه صحنه ای دیدم از صبح حالم منقلبِ. پیامبر فرمود: چه صحنه ای فاطمه جان؟ بی بی فرمود: بیا بابا خودت از روزنه ی در نگاه کن. پیغمبر نگاه کرد دید حسین یه طرف، زینب یه طرف، هر دو کوچکند، خواهر و برادر دو زانو روبروی هم نشستن فقط تو چشمای هم خیره خیره نگاه می کنند. هیچ کاری نمی کنند. فقط نگاه می کنند. پیغمبر فرمود: دخترم! خُب خواهر و برادرن به هم علاقه دارن این صحنه تو رو چرا اذیت می کنه؟ صدا زد: بابا! این کار هر روز این خواهر و برادرِ. ساعتها می شینن به هم خیره خیره نگاه می کنند. کافیِ حسینم از در بِره بیرون، پشت در منتظرش می مونه زینب. بابا غصه ام مال الان نیست. برا اون روزی نگرانم كه حسینم رو میخوان ازش جدا کنن.حسین...."نگه ندار این صدارو تو سینه ات،صدای سالم نبری خونه امشب.."

امشب باید شب تا سحر بشینه و دعا کنه

توی قنوت عاشقی همش خدا خدا کنه

فردا باید که مقتل رو از روی تل نگاه کنه

چی می بینه؟

چجوری من از اونا که با نیزه اومدن بگم؟

چجوری من از قتلگاه از دست و پا زدن بگم؟

او می دوید و "چیزی نمونده چند ساعت دیگه... "من می دویدم،او می نشستُ....

سخته برای روضه خون که روضه رو شروع کنه

چه محشری به پا میشه این صبح اگه طلوع کنه

چه خبر میشه فردا؟

سهم همه اهل حرم میشه فغان و اشک و آه

یه مادری با قد خم میرسه بین قتلگاه

فردا چی می بینه؟

می بینه نور عینشُ به روی خاکا بی پناه

 

می بینه با سنگ می زنن به سر شاه بی کفن

می بینه خنجر رو روی حنجر شاه بی کفن

او می بریدُ... حسین... ای تشنه لب... حسین،حسین،حسین...عشقِ زینب،حسین.... ای بی کفن،حسین،... عریان بدن، حسین،...ببرمت روضه ی وداع، امشب حرف از گودال نزنم....

كجا داری میری؟

انگار می خوای راس راسی از خواهر جدا بشی

كجا داری میری؟

بدون خواهرت می خوای بری فدا بشی

كجا داری میری؟

تنهام بذاری و عزیزِ نیزه ها بشی

پشت سرت برادر،از نفس افتاد خواهر

وایسا می خوام ببوسم،گلوتُ جای مادر

آروم آروم برو

بذار تنت كنم داداش دستباف مادرم

بذار بفهمم كه قرارِ چی بیاد سرم

داداش!

برا چی محكم میزنی گره به معجرم؟

تو شاهد ِ اشكمی،باخبر از دردمی

دعا بكن خواهرُ نبینه نامحرمی

 دیگه کم کم لحن زینب داره عوض میشه

اگه میشه نرو،دلم نمیخواد جلو چشای مادرت

اگه میشه نرو، دلم نمی خواد دربیاد صدای حنجرت

الهی هیچ پنجه ای، سراغ گیسو نیاد..

الهی هیچ نیزه ای، سراغ پهلو نیاد

با خواهر وداع کرد. چندین بار وداع کرد. از هفت تا وداع تا ده تا وداع... با اهل حرم یه جور وداع کرد، با زنها یه جور وداع کرد، تو خیمه دارالحرب با شهدا یه جور وداع کرد، با کشته ها یه جور وداع کرد، با زینبش یه جور خاص وداع کرد، با زین العابدین یه جوری وداع کرد جیگر رو کباب می کنه. اومد تو خیمه ی امام سجاد تنهایی با پسرش نشست. امام سجاد دید از حلقه های زره داره خون میاد. باباشو تا حالا تو این وضع ندیده بود. صدا زد: بابا! این چه حالیِ؟ مگه داداش اکبرم نیست؟ ابی عبدالله گفت: داداشت رفت. مگه داداشای عمو عباس نیستن؟ اونا هم رفتن. زهیر رفت، بُریر رفت، همه همه رفتن. گفت: علی جان! خیالتو راحت کنم، عباسم رفت. داداش اصغرتم رفت. غیر منو تو مَردی تو خیمه ها نمونده. امام سجاد تکیه داد به ستون خیمه، گفت: بابا! من هستم. گفت: بشین عزیزم. تو امام بعد از منی. با زین العابدین وداع کرد حرفای آخر رو زد. اما من روضه ی امشبم یه وداع دیگه است. همه وداع هارو انجام داد، سوار ذوالجناح شد، "روضه ام عاطفیِ. دیگه حرف از نیزه و خنجر نمی زنم... اونایی که عاطفی بلدن گریه کنن" یهو دید ذوالجناح حرکت نمی کنه. نگاه کرد دید سکینه دستای اسبو بغل کرده. بیا پایین بابا. بیا باهات کار دارم. با همه وداع کردی با دخترت وداع نکردی...

اگر نازی کند دختر، خریدارش پدر باشد

بزرگی کن ببوس این دختر کوچکتر خود را

بابا رو از اسب آورد پایین. نشست تو بغلش... بابا یادته؟ "دختر داری یا نه؟ دیدی وقتی زبون وا می کنه شیرین زبونی می کنه دلتو می بره؟ خبر داشت چه خبر شده" بابا یادته تو راه که میومدیم خبر شهادت مسلمو دادن، دخترشُ رو پات نشوندی؟ "از اون موقع این دختر یادش بود، تو ذهنش بود." بابا نوازشش کردی بغلش کردی گفتی من دایی تَم من سایه سرتَم. من کنارتم من همه جا باهاتم غصه نخوری تنها نیستی. زینب هست من هستم...بابا داری میری مارو به کی می سپُری؟ یه جوری داری میری می دونم دیگه برنمی گردی بابا! "یه حرفی زد صدای گریه ی حسین رو بلند کرد. یکی از اون جاهایی که نوشتن بلند گریه کرد "وَ غُشِیَ عَلَیهِم" اینجاست که انقدر گریه کرد که از حال رفت" صدا زد" بابا! ز دورادور می دیدم... بابا یه صحنه ای دیدم سوال دارم. من تا حالا بدرقه زیاد دیدم. آدم کسی رو می خواد بدرقه کنه پیشونیش رو می بوسه، صورتش رو می بوسه، چونه شو می بوسه، بابا اولین بارمه می بینم زیر گلوی کسی رو میخواد ببوسن. عمه م چرا زیر گلوتو بوسید؟ ابی عبدالله بغلش کرد. "لاتحرقی قلبی بدمئک حسرتا" ایقدر منو آتیش نزن دخترم بذار برم. با هم گریه کردن. بغلش کرد نوازشش کرد آرومش کرد. "آماده ای یا نه؟ یه ناله عاشورایی... قول دادم خیلی اذیتت نکنم" اینجا بابا دختر رو بغل کرد. هر دیدی یه بازدیدی داره. هر رفتی یه آمدی داره. ساعتی بعد همین دختر اومد تو گودال قتلگاه. دید عمه اش یه بدن پاره پاره رو بغل کرده. این بدنِ کیه؟ فرمود دخترم این بدن بابات حسینِ. خودشو انداخت رو بدن. ای حسین... لااله الا الله. یه دختر روی بدن باباش بیفته، بهانه بگیره و گریه کنه چه می کنن؟ شما چه می کنید؟ چجوری بغلش می کنید؟ میان نوازشش میدن، میان بغلش می کنن، بوسش می کنن... من نمیگم عبارت مقتله. نمی دونم جرأت دارم معنا کنم؟ شب عاشوراست. سکینه بابارو بغل کرد. "فَجتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الأعراب" عرب های نامحرم دورش حلقه زدن. "فجروها عن جسد ابیها ..." یکی معجر رو میکشه. یکی لباساشو میکشه. یکی موهارو میکشه. یکی تازیانه می زنه. دستاشو گذاشت رو سرش. بابا پاشو ببین. پاشو عمه مو کشتن. زینب اومد جلو گفت: نزنیدش این امانت حسینِ... نانجیبا با سیلی تو صورت زینب زدن. ای حسین...

بعضی از مقاتل نوشتن رقیه خواب بود اون ساعتا. از حال رفته بود بیهوش تو خیمه افتاده بود. خوب شد رقیه بیهوش بود، خواب بود. و اِلا اونم می اومد تو گودال. زیر دست و پا بچه سه ساله از بین می رفت... دستت رو بیار بالا. شب عاشوراست. شب استغفاره. هنوز روضه داریم... دستتو بیار بالا، اشکتم بمال کف دستت. با همه وجودت... با همه عشقی که به حسین داری... "باالحسینِ، الهی العفو..." شب قدرِ. جامونده های عرفه، جامونده های ماه رمضون، الهی العفو...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 340 زمان : نظرات (0)

می شود روشنیِ خیمه بمانی تا صبح

مونسم باشی و شب را برسانی تا صبح

می شود رحم کنی حرفِ جدایی نزنی

تا پِیِ چاره مرا سر نَدوانی تا صبح

منتت دارمُ میخواهم اگر راهی هست

محضِ این خاطرِ آشفته بمانی تا صبح

چه به روز تو بیارند خدا می داند

زنده نگذاردم این دل نگرانی تا صبح

روبرویِ تو اگر گریه امانم بدهد

برندارم نگه از رویِ تو آنی تا صبح

دهنِ خشک و لبِ پرترکت نگذارد

دل رنجور مرا تاب و توانی تا صبح

بغض پاپیچِ گلویم شده و می ترسم

کار دستم دهد این سوز نهانی تا صبح

بنشین سیر نگاهت کنم ای یوسفِ عشق

لحظه ها می رود و نیستم و نیست...

می شود فاتحۀ پوشیه و روسریِ

خواهر خون جگر از پیش بخوانی

چشم بارانیتان می دهد امشب خبرم

از بلایی که قرار است بیاید به سرم

وای بر حالِ دلِ خواهر تو فردا عصر

می خورد چنگ به بال و پر تو فردا عصر

آسمان را زِعطش دود فقط خواهی دید

رمقی نیست به چشم ترِ تو فردا عصر

سر شش ماهۀ تو می شود آویز به پوست

ارباً ارباست علی اکبر تو فردا عصر

می برد لشکری از نیزه حوالیِ حرم

تکه تکه تن آب آورِ تو فردا عصر

تک و تنها وسط دشت و بیابان چه کنم

دامنش سوخت اگر دختر تو فردا عصر

چنگِ یک مشت سنان در طمعِ گیسویت

می زند پرسه به دور و بر تو فردا عصر

هر قدر نیزه و شمشیر و تبر جمع کند

بیشتر چشم شود پیکر تو فردا عصر

چکمه ای سرخ میفتد به رویِ سینه تو

خنجری کُند رویِ حنجر تو فردا عصر

سخت دعواست سر جایزۀ بیشتری

بین گودال برای سر تو فردا عصر

آخرین خواهشم این است دعا کن برسد

زودتر از نفسِ آخر تو فردا عصر

دعایِ زینب مستجاب شد .. زودتر رسید .. قبل ازینی که نانجیب بخواد رویِ سینۀ داداش بشینه .. اما از داخل گودال ابی عبدالله فرمود برو زینبم ."روضه هارو جلوتر نیارم"

 امشب اومد یه سری به خیمه عباس بزنه ، جلو در خیمه ها قمر بنی هاشم ایستاده مانند شیر داره پاسبانی میده .. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه ، عباس فرمود هر کجا هستی بایست؛ جلو تر نیا. به خیمه های حسینم نزدیک تر نشو ، یه وقت دید صدای آشناست ، فرمود داداش من زینبم .. چند لحظه اجازه میدی باهات کار دارم .. عباس مثل یه غلام مقابل این خواهر و برادربوده.

 محضرش رو خاک افتاد ، سیدتی و مولاتی امر کن" یه امشبُ میتونید راحت بخوابید ، چرا از خیمه ها بیرون اومدید؟ فرمود عباسم! اومدم یه خاطره ای رو برات زنده کنم ، شب بیست و یکم ماه رمضان یادته؟ عباس که می دونه زینب چی می خواد بگه. بله عزیزدلم یادمه . یادته بابام فرمود به جز بچه هایِ فاطمه کسی تو این اتاق نباشه تو این حجره همه برن بیرون .. توام سرتو انداختی پایین همچین که اومدی از حجره بری بیرون ، بابام صدا زد عباسم تو وایسا قربونت برم .. همه حرفام با توِ امشب. یادمه عزیزدلم. یادته اون شب دست حسین رو تو دست تو گذاشت؟ فرمود عباسم کربلا نیستم حسینم رو یاری کنم. عوضِ من همه جا باید حامیِ حسینم باشی. گفت همه رو یادمه بی بی جان. چرا داری این حرفارو می زنی؟ فرمود عباس شنیدم امروز برات امان نامه آوردن ..

 صدا زد خانم صبر کن فردا من به اینا جنگیدنُ مشق می کنم. اینا فقط می خواستن منو خجالت زدۀ تو کنن .. اگه هزار بار بمیرم دست از حسینم نمی کشم ..امشب بگو به آقا برای تو که کار نداره. زهیر عثمانی مذهب بود همه جا از تو فرار کرد. هر جا خیمۀ تو زده می شد می گفت خیمۀ منو یه جا دیگه بزنید من چشمم به چشم حسین نیفته. تو اونو آوردی تو آغوش خودت قرار دادی ، آقا ما بدیم می دونیم اما یه عمرِ گریه کنِ تواییم آقاجان .. اگه تو بخوای میشه این بدم خوبش کن .. همه جا فراری بود ، تو یه منزل خیمه هاشون نزدیک هم بود پیک ابی عبدالله اومد زهیر ، آقا منو دنبال تو فرستاده؛ میگن لقمه نزدیکِ دهانش بود همینجور موند ، همسرش گفت پاشو خجالت بکش پسر فاطمه دنبال توِ میگن رفت تو خیمۀ حسین .. حسین چی گفت هیشکی نمی دونه .. اما وقتی که برگشت گفت خانم منم کربلایی شدم .. منم دارم با این قافله میرم .. همین زهیر امشب رجزخوندنش از همه قشنگ تر بود وقتی ابی عبدالله فرمود من چراغارو خاموش می کنم هر کی می خواد بره ، دست زن و بچه تونو بگیرید اینا با من کار دارن ، فقط میخوان منو بکشن. اولین کسی که تو اصحاب بلند شد زهیر بود گفت آقا اگر هزار بار مارو بکشن در راهِ تو ، هزار بار بدنمونُ آتیش بزنن، خاکسترمونُ به باد بدن ، باز میام دور تو میگردم ..

 

تعداد صفحات : 7

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 18
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 626
  • آی پی دیروز : 562
  • بازدید امروز : 5,709
  • باردید دیروز : 5,510
  • گوگل امروز : 50
  • گوگل دیروز : 34
  • بازدید هفته : 39,341
  • بازدید ماه : 102,443
  • بازدید سال : 1,144,584
  • بازدید کلی : 19,650,412